حکـــايت تلـــخيـــست ؛

مانــــــده ام بــــــرای تــــــــــــو !

رفتـــــــــه ای بــــــرای ديـــگـــــــــری …

از مـــرگ نـــمـــیـــتـــرســـم

مـــن فـــقـــط نـــگـــرانــم

کـــه در شـــلوغـــی آن دنـــیـــا

مــــــــادرم را پیـــدا نـــکنـــم...

وقتی میـــروی

حواست باشـد

"حتماً خدانگهــــــدار بگویی!"

تا خدا حواسش را بیشتر به من بدهد...

آخر میدانی

ماهی همیشه تشنه ام

در زلال لطف بیکران تو

می برد مرا به هرکجا که میل اوست

موج دیدگان مهربان تو

زیر بال مرغکان خنده هات

زیر آفتاب داغ

مثل ِ...اتاق زیر شیروانی

پر از خاطرۀ بارانم

مثل برگهای پائیز بی تو با

هر باد جدائی میریزم

کدام واژه می فهمد.....

برایت چه قدر دلتنگم ؟!

کودکی ها تمام شد

کودک درونم همبازی اش را گم کرد...

و دیگر از بستنی لذت نمیبرد...

دیگر با دیدن بادبادکها ذوق زده نمیشود...

کودک درونم بیهوش کف پناهگاه

 

پشت دنده های سینه هام افتاده است...
...

کودک درونم هر شب بلند بلند گریه میکند

و صدایش در کوهِ افکارم میچرخد

تلخ منم،همچون چای سرد..

که نگاهش کرده باشی،

ساعات طولانی،

و ننوشیده باشی..

تلخ منم،چای یخ،

که هیچکس ندارد

هوسش را..

سرت گرم است........

آن جا

یا هیچ کجا فرقی نمیکند.

مزاحمت نمی شوم...

اما بدان.....حرارت سرگرمی هایت..

مرا سوزاند

لج میکنم
با دردهای خود ،

با غم های خود

لج میکنم . . .

حالا تا میتوانی درد بکش

دندان های پوسیده

افکارِ پوسیده

قند را چاره ات میکنم ،

و خاطره را . . .

به دوستت دارم هايم كه ايمان نياوردي ....

...، مي روم

نبودنم را باور كن

آمدی

و برای بودنت

برای ماندنت
بهانه ای نیاوردی..

گفتی..آمدم که بمانم ... و ماندی.

.پس بگذار آسمان را..همین قدر آبی..

همین قدر آفتابی

بگذار ...باد هم بوزد ، بارانی ببارد.

تو که برای ماندن بهانه نمی خواهی

پاييز يك شعر است يك شعر بي‌مانند

زيباتر و بهتر از آنچه مي‌خوانند

پاييز، تصويري رؤيايي و زيباست

مانند افسون است مانند يك رؤياست

سحر نگاه او جادوي ايام است

افسونگر شهر است با اين‌كه آرام است

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم

شعر و غزل و دو بیتی آموخته‌ایم

در عشق که او جان و دل و دیده‌ی ماست

جان و دل و دیده هر سه بردوخته‌ایم

همه سازها ی دنیا هم اگر بنوازند

برای من ،ان لذت را ندارد که تو

با صدای خودت به قلب من می نوازی

آهنگ زیبای دوستت دارم را

انتظار ِ زیادی ندارم

فقط پُشتــ سیگارهایی

که با او میکشـی

جای مرا هم

خالی کن

"رفیــــق" !

حوصله ات که سر می رود،

با دلـــــــــــــم بازی نکن

من در بی حوصلگی هایم،

با تو زندگی کرده ام

گـاهـی اوقـات ...

هـمـه چـیـز دسـت بـه دسـت ِ هـم مـیـدن

تـا تـ ـو را غـرق در خـآطـراتــَت کـنـن ...

یـه آهـنـگ پـیـشـواز ...

دو خط شعر

کـمـی هـوای بـهـاری ...

یـک وجـب پـیـاده رو ...

آهـنـگـی کـه دانـشـجـو خـونـه بـغـلـی گـوش مـیـدن

 ...دو کلمه حـرف

بـوی ِ یـه عَـطـر خـــآص  ...

هـمـه و هـمـه کـافـیـه بـرای ایـنـکـه ...

تـ ـو چـنـد سـاعـت وسـط اُتــآقِـت دراز بـکـشـی

و خـیـره بـشـی بـه سـقـف

یــک آه بــُلــَند بکـِشی

و در دلــَت بــِگی:

سلـآمتی خودمــ و این هـَمه صـَبرَم...

و صـدای بـآرون بشه

آرامـش دهـنـده تـریـن آهـنـگ ِ اون روزت

مهربانم زندگیت بی عشق مباد
اشک ماتم در رخت پیدا مباد
مهربانم خاطرت غمگین مباد
مهر یزدان در دلت کمرنگ مباد